شبها درون کنج دلتنگیم...
میان تنهاییها و دل آزردگیهایم کنار خاطرات تو دور تر از آنچه واقعیست دنیایی خیالی و از جنس نبودت برای خودم ساخته ام ک گیتار زمانه ساز روزهای بی تو و زندگی بی حسن من را کوک مینوازد این روزها دلم بد برای آغوشت تنگ شده و بجای آن خاطرات شیرینت را سخت ب آغوش کشیده ام اما خنجرهای ریز و درشت نهفته در آن ب منافذ قلبم فرو میرود و از بن جان آن روزهارا حس میکنم...
هستی اما نیستی...
هستی اما سرد و بی اعتنا ! از نظرم دور شدی و مانند نقطهای کور ناپدید گشتی و من و غزل و دفتر شعر و شبهای دلتنگی......
بازدید : 250
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 4:37